ای مرکز پرگار فلک چهره ماهت

ای سایه شده بر سر خورشید پناهت

آسایش کهکشان و آرام زمینی

بالاتر و برتر ز ستاره پایگاهت

یک خنده به دل کردی و بیچاره ندانست

از چاله برون رفت و در افتاد به چاهت

ابروی کماندار تو بگرفته نشانه

قلبم به سر تیر جهانگیر نگاهت 

*تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت*

تو گر به هدف هم بزنی نیست گناهت

در هجمه ای از لشگر چشمت ز جناحین

من ماندم و لبهای تو در قلب سپاهت 

در پیش گرفتی ره عاشق کشی سخت

بنگر که نشستیم چه راحت سر راهت

زحمت مکش ای یار که جانم بستانی 

من خود صنما مرده ام از بهر رفاهت

امشب به درازا بکشد حال خرابم

در بند پریشانی آن زلف سیاهت 

بس کن دگر این بازی گفتار قلندر 

بگرفته دل آینه از پرده آهت

استقبال از حافظ

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش فلزیاب شیراز دانلودموزیک های شادوتوپ عروسی حمل بار آسان اشپزی فروشگاه پلاس استور کتابخانه عمومی سلمان ساوجی فروشگاه دانشجویی EbookShop تاسیسات الکتریکی نوترال